پرسمان3 | ||
|
جواب تفصيلي: اين حديث مجعول، كه (معاذ الله) پيامبر اكرم (ص) با حال جنابت وارد مسجد شدهاند، آنچنان كه ابوهريره گفته است (اقامه براي نماز گفته شد، صفهاي نماز مرتب گشت، ولي زماني كه رسول خدا (ص) در محراب برخاست، بياد آورد كه جنب است) (1) اين گفته از سه جهت قابل خدشه است، اول آنكه از علماي شيعه هيچكس، اين حديث را نقل نكرده است. دوم آنكه: راوي اين حديث شخصي است كه در حديث جانب زيادهروي را گرفته بود و سخنش همگان را به ترديد ميافكند و همه او را سرزنش ميكردند و سخنش را زشت ميپنداشتند و از همه مهمتر آنكه، در زمان حيات خويش، به او ميگفتند: تو دروغ ميگويي. و ابوزين نقل ميكند؛ «ابوهريره به نزد ما آمد، و به پيشانيش ميكوبيد، و ميگفت، آيا من كسي هستم كه دروغ بر رسول خدا (ص) ميبندم و خود را گمراه ميكنم تا شما هدايت شويد؟» (2) براي اثبات دروغگويي او، چند نمونه از احاديث وي را متذكر ميشويم كه حتّي با مباني اهل سنّت هم در تضاد است:
(جز رمهداران احدي را خداوند به پيامبري برنگزيده است.) (3) (حضرت ابراهيم (ع) در سن هشتاد سالگي با تيشة نجاري ختنه شده است). (4) (كسي كه بگويد، رسول خدا (ص) از يونس بن متي برتر است دروغ گفته است). (5) و (عمل آدمي احدي را به بهشت روانه نميكند) (6) وقتي سخن از ابوهريره به ميان آمد، حضرت علي (ع) فرمود: «همان! دروغگوترين مردمان» و در سخن ديگري فرمود: «كسي كه بيش از همة انسانها بر رسول خدا (ص) دروغ بست ابوهريره ميباشد. (7) و در جاي ديگر ميفرمايد: «سخن ابوهريره را نميپذيرم، و با او مخالفت ميكنم.» (8) از خود ابوهريره نقل است كه: «وقتي حديثم به گوش عمر رسيد، مرا طلبيد و برايم اين حديث را خواند: «من كذب عليّ متعمداً فليتبوأ مقعده من النار» يعني، كمتر دروغگو باش». (9) و در جاي ديگر عمر ابوهريره را سرزنش كرده و ميگويد: «نقل حديث از رسول خدا را رها ميكني، يا اينكه تو را به سرزمين دوس و يا قرده بفرستم». (10) و در جاي ديگر آمده است: عمر به خاطر دروغ بستن ابوهريره به رسول خدا و افراط در نقل حديث از او، وي را تازيانه ميزد و ميگفت: «چقدر زيادهگويي، تو را از دروغ بستن به رسول خدا باز ميدارم» و پس از آنكه او را شلاق زد و مجروح ساخت و هزار دينار از بيت المال را كه نزد او بود باز گرفت و رسوايش كرد. با سخنان بسيار تندي او را نكوهش كرد. (11) نظر عايشه در مورد ابوهريره: وقتي عايشه احاديث ابوهريره را شنيد، او را طلبيد و گفت: «اين احاديث كه از رسول خدا ميگويي چيست؟ مگر تو چيزي جز آنكه ما شنيدهايم، شنيدهاي؟» (12) و در جاي ديگري نقل شده است كه، ابو هريره حديثي را روايت ميكند به اين مضمون كه، هر كسي در حال جنابت به صبح برسد آن روز را روزه نگيرد. وقتي اين صحبت به عايشه و حفصه رسيد، ابوهريره را تكذيب كردند و او نيز به خطاي خويش اعتراف نمود. (13) و مسلم نقل ميكند: «روزي عايشه در حجرهاش در حال نماز نافله بود و در كنار حجرة عايشه ابوهريره مشغول نقل از رسول اكرم (ص) بود. هنگامي نماز عايشه تمام شد كه ابوهريره رفته بود. و عايشه گفت: (اگر ميماند سخنش را رد ميكردم و او را سرزنش ميكردم». (14) و ابن قتيبه در مورد ابوهريره ميگويد: عمر وعثمان و علي و عايشه او را جملگي دروغگو ميدانستند. (15) احمد امين نويسندة مصري در جايي دربارة ابوهريره ميگويد: (شماري از اصحاب بر زيادهگويي و پرگويي ابوهريره در نقل سخنان رسول خدا (ص) خرده ميگرفتند). (16) و مصطفي صادق رافعي در مورد ابوهريره ميگويد: (در ميان اصحاب ابوهريره با اينكه تنها سه سال با رسول خدا مصاحبت داشت، بيش از همة آنها حديث نقل ميكرد. و از اين روست كه علي (ع) عمر، عثمان و عايشه او را سرزنش مينمودند. و بيش از همه نسبت به عايشه در ترديد بود و او را ملامت ميكرد). (17) حتي كار بجايي ميرسد كه وقتي حديثي را ابوهريره درست نقل ميكند، اطرافيان باور نميكنند كه نقل است، ابوهريره حديثي را براي عامر بن شريح بن هاني روايت ميكند ولي عامر آن را نميپذيرد، وقتي كه تا عايشه آن روايت را براي او نقل ميكند آنگاه آن روايت را ميپذيرد. (18) حال پذيرفتن سخن و روايت از چنين فردي دروغگو و كذاب، صحيح ميباشد؟! -------------------------------------------------------------------------------- (1)- صحيح بخاري، ج 1، ص 41. (2)- صحيح مسلم، ج 2، ص 217. (3)- صحيح بخاري، ج 2، ص 22. (4)- همان، ج 4، ص 65. (5)- همان، ج 2، ص 92. (6)- همان، ج 4، ص 6. (7)- ابوهريره، معد ابوريه، ص 125. (8)- تأويل مختلف الحديث، ابن قتيبه، ص 27. (9)- ابن جعر، الاصابه، شرح حال ابوهريره. (10)- كنز العمال، ج 5، ص 239، حديث شماره 4885. (11)- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 104. (12)- مستدرك، ج 3، ص 509. (13)- صحيح بخاري، حديث شماره 27. (14)- صحيح مسلم، ج 2، ص 358. (15)- تأويل مختلف الحديث، ابن قتيبه، ص 27. (16)- احمد امين، فجر الاسلام، باب 6، فصل 2، ص 262. (17)- صادق رافعي، النظام، آداب العرب، ج 1، ص 282. (18)- صحيح مسلم، ج 2، ص 432. نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|